تركي : نغمه هاي غريبانه !

استاد اكبر رادي

یکشنبه 16 بهمن 1390

بنام خدا

 

همانطور كه دوستان گرامي شاهد هستند مدتهاست ديگر دستي به قلم نمي رود و گرد پيري بر تن و جانمان

 

سايه افكنده است ، هر چند وقتي اين سخن در نزد ظريفي راتده شد با رندي تمام گفت : البته  اين سايه از

 

جواني با شماست !!

 

 

پايان نامه كارشناسي ارشد يكي از دوستان محترمه با موضوع آثار زنده ياد استاد اكبر رادي نمايشنامه نويس

 

شهير و بزرگ كشور مان - كه ارادتي خاص نسبت به ايشان و آثار فاخرشان دارم - مرا بر آن داشت تا دوستان

 

مخاطبم را اندكي با اين استاد بزرگوار آشنا كنم .

 

 

 

اكبر رادي به تاريخ دهم مهرماه سال 1318 در خطه سرسبز گيلان و شهر رشت ديده به جهان گشود.

 

در سال 1329 به همراه خانواده خويش به تهران نقل مكان كردند . او كه فارغ التحصيل رشته علوم اجتماعي از

 

دانشگاه تهران بود ، كارشناسي ارشد اين رشته را نيمه تمام گذاشته و وارد دوره هاي تربيت معلمي گشته

 

شغل معلمي را گزيدند.

 

علاقه بيش از حد ايشان به  تئاتر باعث شد تا مطالعات خود را به زمينه ادبيات و تئاتر اختصاص دهد و دو نمايشنامه

 

روزنه آبي(1341 ) با هزينه شخصي و افول(1343 )با هزينه گروه طرفه به چاپ رساند.

 

استاد اكبر رادي در سال1341 به عضويت گروه ادبي طرفه در آمد كه اعضاي آن را اغلب دانشجويان تشكيل

 

 مي دادند كه سوادي انقلابي ادبي را در سر داشتند.

 

دكتر قطب الدين صادقي  در باره استاد رادي مي فرمايند:

 

در دهة‌ پنجاه‌ نويسنده‌اي‌ پيدا شد كه‌ براي‌ اولين‌بار دربارة‌ مسائل‌ شهري‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آورد. او كسي‌ نبود جز اكبر رادي‌. درام‌نويسي‌ اكبر رادي‌ كه‌ ادعانامه‌ شكست‌ روشنفكران‌ دهة‌ سي‌ مي‌باشد، با يك‌ خوش‌ فكري‌ بي‌نظير و يك‌ قلم‌ شسته‌ رُفتة‌ پر از طنز و ديالوگ‌هاي‌ محكم‌ و يك‌ روان‌شناسي‌ اجتماعي‌ دقيق‌ در 25، 26 نمايشنامه‌اي‌ كه‌ اين‌ استاد عزيز و دوست‌ گرانقدر همة‌ ما برشتة‌ تحرير كشيده‌، يك‌ مضمون‌ بيشتر ندارد. رادي‌ در غالب‌ آثارش‌، بحراني‌ را مطرح‌ مي‌كند كه‌ بحران‌ روشنفكران‌ است‌ و اينكه‌ چرا شكست‌ مي‌خورند. او مانند چخوف‌ تنها نويسندة‌ ماست‌ كه‌ نوشته‌هايش‌ قهرمان‌ ندارد. همة‌ آدمهاي‌ او بحران‌ زده‌اند و او همه‌ را مورد بررسي‌ قرار مي‌دهد.

 

آثار متعدداين استاد بزرگ مورد توجه بيشتر منتقدان بوده است . عنوان چخوف ايران براي اين نويسنده بيشتر ناشي از سبك نوشتاري چخوف در آثارش است كه هيچگاه در قصه اش قهرمان نداشته است ، بلكه همه شخصيتهاي داستان قهرمان هستند.

آثار دراماتيك اين استاد به ويژه در نمايشنامه مشهورش : لبخند با شكوه آقاي گيل ، توجه خاص اساتيد و هنرمندان

را جلب كرد. خانم نغمه ثميني در جلسه نقد و بررسي اثار استاد در بنياد راديدر رابطه با اين اثر جاويد مي گويند :

 صحبت كردن درباره اين نمايشنامه به دليل پيچيده بودن كار سختي است كه زيرا تك شخصيت نيست و تمام شخصيت‌هاي نمايش در راهبرد درام نقش بسزايي دارند. معتقدم اين نمايشنامه مانند يك اركستر است كه همه شخصيت‌ها در آن به موقع به صدا درآمده و به موقع سكوت مي‌كنند. در قياس با كارهاي ديگر رادي اين نمايشنامه از جهات بسياري از كاملترين آثار ايشان است.

يكي از مهمترين مؤلفه‌هاي اين اثر خانه و خانواده است. خانه جاي خوبي براي درام است. در اين اثر خانه فقط خانه نيست و ما شاهد يك روابط مغشوش در حال گذار نيستيم بلكه دوره‌اي را مي‌بينيم كه به دوره‌اي ديگر متصل مي‌شود. رادي با هوشمندي يك گذار بيروني را فشرده و به صورت تمثيل در خانه‌اي آقاي گيل قرار داده است و همه شخصيت‌هاي نمايش داراي دو وجه بيروني و دروني هستند.

بسياري از شخصيت‌هاي آثار رادي در اين نمايشنامه ديده مي‌شوند يعني مجموعه‌اي از شخصيت‌هاي آثار ديگر رادي است. هر جا كه آرمان‌گرايي در آثار استاد رادي بالاتر مي‌گيرد نمايشنامه‌ها وارد ساز و كار‌هاي طرحي بيشتري مي‌شوند نظير نمايشنامه‌هاي "ملودي شهر باراني" و "آهسته با  گل سرخ". اما در "لبخند با شكوه آقاي گيل" طرح تا حد ممكن پايين آمده و سرطان تنها عنصري است كه از بيرون نمايشنامه را هدايت مي‌كند و كاتاليزور نمايشنامه است. باقي نمايشنامه توسط شخصيت‌ها پيش مي‌رود. شخصيت‌ها به قدري خوب پرداخته شده‌اند كه كشش دروني آن‌ها ما را تا انتها پيش مي‌برد.

اين نمايشنامه با وجود اينكه در سال 51 نوشته شده مي‌تواند در هر زماني اجرا شود و با وجود بيان شرايط روز خود شرايط گذار را نيز مطرح مي‌كند و تاريخ مصرف ندارد. اين اثر با وجود ظاهر رئاليستي روشن براي تحليل كهن الگويي مناسب است. در اين اثر زوال اسطوره پدر نشان داده مي‌شود. حتي مي‌توان نمايشنامه را با كهن الگوي جم و ضحاك برابر كرد .

آخرين نوشته مرحوم رادي پيام تبريكي زيبا خطاب به بهرام بيضائي بود كه خواندنش خالي از لطف نيست :

بهرام، امروز مي خواستم زاد روز تو را به عنوان يك چهره ماندگار معاصر شادباش بگويم، ديدم اين «چهره ماندگار» هر چند تركيب مهتابي قشنگي است، اين چند ساله مدال مستعملي شده است كه فله‌اي به سينه بندگان خدا نصب مي كنند و ايضاً براي محتشمان اين حوالي ما ستاره رنگ پريده اي است كه فله اي به دوش اهل هنر مي زنند. من لوح «مرد فصل ها»ي صحنه ايران را به لفظ و نمادين به تو تقديم مي كنم تا حريم «بقعه» ما را به شعله ايمان و مهر منور كني، و به روح صحنه ما رستگاري جاودانه ببخشي.

بهرام عزيز، بيضايي بينواي من ، اينك در اين روز آبي و در نهايت خرسندي افتخار دارم كه از سالروز ولادت انساني ياد كنم كه بركت خاندان تآتر ماست و عزت اصحاب سرسپرده آن در اين‌كه به احترام او (كه تويي) از جا برخيزند و پيش پاي تو مخلصانه كرنش كنند. زيرا كه برقله هاي درخشان فرهنگ ايران ميلاد يك درام نويس بزرگ براي فخر ملتي كفايت است.

مطالعه ي :

نقدي ساختار گرايانه در آثار اكبر رادي

را هم به دوستان بزرگوار پيشنهاد ميكنم .

از جمله آثار اكبر رادي مي‌توان به نمايش‌نامه‌هاي زير اشاره كرد:

ملودي شهر باراني

شب بخير جناب كُنت

آهنگ‌هاي شكلاتي

كاكتوس

هاملت با سالاد فصل

شب روي سنگفرش خيس

لبخند باشكوه آقاي گيل

ارثيه ي ايراني

روزنه آبي

افول

صيادان

مرگ در پاييز (شامل سه تك پرده: محاق، مسافران، مرگ در پاييز)

آهسته با گل سرخ

از پشت شيشه‌ها

 

از ديگر كارهاي رادي مي‌توان به: نگارش داستان‌هاي بلند «افسانه دريا» و«مسخره» 1336، نمايشنامه «از دست رفته» (چاپ نشده)؛ 1337، داستان «باران» و «جاده» مجله «اطلاعات جوانان»؛ 1338، داستان «سوءتفاهم» هفته نامه فردوسي؛ 1339، داستان «كوچه»1339 ، نمايشنامه «مسافران ومرگ در پاييز» چاپ در مجله «پيام نوين»1344، نمايشنامه «روزنه آبي» 1341 به كارگرداني «‌شاهين سركيسيان» 1345 ، نمايشنامه «مرگ در پاييز» 1349 به كارگرداني «عباس جوانمرد» تهران، چاپ مجموعه داستان «جاده» 1349، نمايشنامه‌ي «ارثيه ايراني» 1347 ،نمايشنامه«افول»1343، نمايشنامه«صيادان» اشاره كرد و از ديگر نمايشنامه‌هاي او مي‌توان از «لبخند باشكوه آقاي گيل»، «در مه بخوان»، «آهسته با گل سرخ»، «منجي در صبح نمناك»، «هاملت با سالاد فصل» ،«آميز قلمدون، «شب روي سنگ‌فرش خيس»، «آهنگ هاي شكلاتي»، «پايين گذر سقاخانه» و...، نام برد.

منابع :

سايت ايران تئاتر

چراغ هاي رابطه

روزنامه اعتماد

خبرگزاري كتاب

وبلاگ بنياد رادي

گيل يار

.

.

.

روحش شاد



بؤلوم :
یازار : mjrad

[1]